6ماهه خیلی تغییر کردم و سختی ها مرا نرم کرد، سختی های رابطه را میگویم... رابطه یعنی کنار آمدن.. تغییر کردن بخاطر طرف مقابل... مسئولیت پذیری، دیگر تنها نبودن، کنار آمدن، آستانه تحمل را بالابردن، سخن، بحث،
استدلال و... چقدر جالب و سخته.... دوستی، عشق، رفاقت، خوشی... سختیها سخته خوشیها عالی... بقول زهرا وابسته شدم ولی رشد کردم.... و استاد منو مدام ارزیابی میکنه و با عقل تصمیم گیری میکنه مثل من نیست، من وابسته پول و غذا و... شده ام.... آه.... باید رابطه رو کمتر کنم... بیشتر به خودم فکر کنم... کنار خودم باشم.... مال خودم باشم... واقعیت رو ببینم... رها کنم... کنار بیام.... سخت نگیرم.... خودم روبرو بشم، سخت باشم... محکم و بی دغدغه نباشم.... نمیدونم نمیدونم و چه سخته تنهایی باید اول به فکر خودم باشم... خود دوستی... خود خواهی....پریروز چمدون استاد رو زدند و کلی
اینور اونور بدیمچقدر من روشن شدم که باید برم... فساد، دزدی، فحشا، بیکاری و... بیداد میکنه در این کشور...امشب هم با مسئول خوابگاه بحثم شد و گریه ام گرفت، تصمیم به رفتن از خوابگاه گرفتم، اما کلی بحث شد که فهمیدم باید از این رابطه کم کم بیرون بیام، خودم را محدود نکنم، او هم از نظر سن، هم افکار با من تفاوت های بسیار دارد، نمیدانم چه کنم... ♥ پنجشنبه دوم تیر ۱۴۰۱ ساعت 0:17 توسط پارسیفال من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 19:26